آقای نیکزاد در یک گفتگوی رادیویی تأکید کردند که "در منطقه ورزقان زلزلهزدهای که چادر نشین باشد نداریم و هر خبرنگاری ادعایی مبنی بر این موضوع دارد بیاید ما بلیط بگیریم برود خودش ببیند."
آقای نیکزاد آمارتان غلط است، هنوز هم در ورزقان هستند روستاهایی که مردمش در چادرهای سفید پارچهای و یا در آغلهای ساخته شده برای احشام زندگی میکنند.
رادیوی ماشین این حقیر از آن قدیمیهاست، باید پیچش را بچرخانی تا بتوانی یک موج مناسب برای گوش دادن پیدا کنی؛ برای همین است که وقتی با مشقت می توانم یک موج را پیدا کنم معمولا چیزهایی که پخش میکند یادم میماند؛ شاید برای همین است که مصاحبه آقای وزیر دو وزارتخانهای دولت دهم که غروب یکی از همان روزهایی که تهران بخاطر آلودگی هوا تعطیل بود، هنوز در خاطرم مانده است.
آقای نیکزاد در آن گفتگوی رادیویی تأکید میکردند که در منطقه ورزقان زلزلهزدهای که چادر نشین باشد نداریم و هر خبرنگاری ادعایی مبنی بر این موضوع دارد بیاید ما بلیط بگیریم برود خودش ببیند.
برای من که قرار بود چند روز بعد راهی مناطق زلزله زده باشم شنیدن این جمله که در وزقان و روستاهای زلزله زدهاش کسی در چادر نمانده و همه صاحب سرپناهی شدهاند، خوشحال کننده بود.
آخر هفتهای که گذشت راهی ورزقان شدم تا با همراهی "بنیاد یاران" و آقای "هرمز صدیقی" که با کمک جوانان آذربایجان شرقی و سایر استانها کمکهای مردمی را به روستاهای دور از دسترس میرساند، کمکهای دوستان روزنامهنگار و اهالی فرهنگ را به روستاهای زلزله زده برسانیم، البته بلیط مرا آقای وزیر نگرفته بود و شاید همین بود که وقتی پایم به روستاهای ورزقان رسید چادرهایی را دیدم که پیرمردها و پیرزنهایی از آن بیرون میآمدند، کودکانی در اطرافشان بازی میکردند و زنان و مردانی هم دور و برش مشغول کار بودند.
روستاهایی که ما برای رفتن انتخاب کرده بودیم بنابر توصیه "یاران" (بنیاد ملی یاری رسانی به زلزله زدگان) روستاهایی بودند که به دلیل صعب العبور بودن مسیر و سختی دسترسی به آنها پای کمتر مسئولی به آنها باز شده بود، شاید برای همین آنچه میدیدیم اندکی با آنچه قبلا شنیده بودیم تفاوت داشت و هنوز هم چادرهایی بودند که در کنار واحدهای نیمه ساز و کانکسهایی کم تعداد برپا بودند و شور زندگی در آنها جریان داشت.
آقای نیکزاد آمارتان غلط است، هنوز هم در ورزقان هستند روستاهایی که مردمش در چادرهای سفید پارچهای و یا در آغلهای ساخته شده برای احشام زندگی میکنند؛ البته افراد خوشبختتری هم هستند که چادرشان در کنار کانکسهای بدون پنجره و خانههای نیمه تکمیل شده برپاست و لااقل از یک طرف سوز باد استخوان سوز سرمای کوههای آذربایجان به چادرهایشان نمیخورد.
این بار بیایید ما برای شما بلیط بگیریم آقای وزیر، بیایید شما را به روستای حکمت آباد، به روستای قشلاق سفلی، به روستای قشلاق علیا، به روستای مشیر آباد و به روستای باجهباج که صددرصد تخریب شده است ببریم تا شما هم ببینید که هنوز چادرها برپاست که شما هم مثل ما یک چای سر کرسی "پری آذر میدل" در درون چادرش بخورید تا بفهمید با سه کودک چطور در سرمای زیر صفر و آن باد استخوان سوز زندگی میکند.
آقای نیکزاد شنیدهام به شما میگویند مردی که خوب حرف نمی زند، اما خوب عمل میکند...آقای نیکزاد مواظب تملقگویان باشید، مواظب باشید آماری که به دستتان میرسد غلط نباشد، ما ساعت 8 شب، یعنی سه ساعت و اندی بعد از غروب آفتاب به چادرهایی سر زدهایم که مردم در آنها سکونت داشتهاند، ما وقتی رفتهایم که هیچ غیر بومی یا مهاجری در روستاها نبوده است، آقای وزیر ما تنها به چادرهایی رفتهایم که چراغشان روشن بوده، ما ناشناس رفتهایم تا مبادا افراد غیر بومی فریبمان دهند، آقای نیکزاد ما چادرهای زیادی دیدهایم که از درون آنها صدای زندگی به گوش میرسیده است، ما خانههایی که به شما میگویند تکمیل شده را هم دیدهایم؛ این بار بیایید ما بلیطی برای شما بگیریم و با هم به چادر زلزلهزده ها سر بزنیم.